چرا کيش در توريسم موفقتر از خزر است؟
ليلا درخشان *
چرا توريسم، به معناي صنعتي آن، در جزيره کيش موفق تر از سواحل خزر است؟ شرايط اين دو منطقه البته متفاوت است. انبوهي مولفه هاي اجتماعي و اقتصادي و زيرساختي مي توانند موثر باشند. اما شايد بتوان نقش عامل طبيعي را پررنگتر در نظر گرفت. براي تشريح موضوع ابتدا بايد در معناي دو عبارت هم نظر شويم:
توريسم صنعتي: منظور آن بخش از مسافرتها است که عمدتا در حوزه سرمايه گذاري هاي توريستي انجام مي شود. يعني مسافري که در رستوران غذا مي خورد، در هتل مي خوابد، براي بازديد از مراکز توريستي پول مي پردازد و ديگر موارد مشابه. مي دانيم در تعريف عام گفته مي شود توريست يعني کسي که حداقل يک شب و حداکثر يک سال را خارج از محل سکونت به سر ببرد. با اين تعريف هر مسافري که شب را دور از خانه بخوابد توريست است. اما هر مسافرتي به شکل گيري زيرساخت ها و سرمايه گذاري هاي توريستي منجر نمي شود. فرض کنيد شما ساکن تهران هستيد اما منزل پدري تان هنوز در کاشان است. شما آخر هفته به کاشان مي رويد. با خودرو خودتان. در خانه پدري مي خوابيد و دستپخت مادر را ميخوريد. طبيعتا خيلي وقت پيش آثار تاريخي و معماري کاشان را ديده ايد و ديگر به بازديد آنها هم نمي رويد. در تعريف سازمان جهاني گردشگري شما توريست هستيد، اما سفر شما در دسته بندي توريست صنعتي قرار نمي گيرد. چون چندان نمي تواند به توسعه سرمايه گذاري هاي گردشگري کمک کند. توريسم در کيش کاملا صنعتي است چون تقريبا همه مسافران آن به هتل مي روند و در رستوران غذا مي خورند و پول تفريحات مي دهند. اما در گيلان و مازندران اينگونه نيست. اغلب مسافران نه به هتل مي روند نه حتي ممکن است چندان به رستوران بروند و بعضا هزينه کنترل محيطي آنها بيشتر از سودي است که براي اقتصاد محلي دارند.
الزام سه S در توريسم ساحلي: خزر و کيش هر دو دريا و ساحل دارند و از اين نظر رقيب هم هستند. اما کيش دست بالاتر را دارد چون اصطلاحا آن سه S لازم در توريسم ساحلي را بهتر و کاملتر دارد: Sand, Sun, Sea. مطابق تعريف سازمان جهاني هواشناسي توريست هايي که قصد يک مقصد ساحلي را دارند به دنبال اين سه چيز هستند و هر جايي که اين سه را بهتر عرضه کند مقصد مطلوبتري خواهد بود. ممکن است بگوييد مگر خزر ندارد؟ متاسفانه بايد گفت چنانکه بايد و شايد ندارد. بيش از نود درصد ساحل خزر توسط ويلاهاي اختصاصي اشغال شده و محدوده هاي باقي مانده آنچنان با تراکم تقاضا روبرو هستند که يکي از سه اس يعني ماسه (sand ) چندان در دسترس نيست. آفتاب هم قابل اعتماد نيست در خزر. به اين معنا که شما نمي توانيد مطمئن از الان به هواي يک ساحل آفتابي برنامه ريزي کنيد که ماه بعد سه روز به سواحل خزر برويد. شمال حتي در تابستان هر لحظه مي تواند هوايي ابري و باراني داشته باشد و حتي دو روز پياپي آفتاب تضميني به شما نمي دهد. به طور کلي درباره قطب هاي مشهور توريسم ساحلي، مثل نيس فرانسه يا ناپل ايتاليا يا آليکانته اسپانيا يا جزاير قناري و … گفته مي شود که آنها آفتاب به مسافران مي فروشند. به همين خاطر اساسا دشوار است که ساحل خزر به يک قطب توريسم بين المللي تبديل شود. حتي در زمان رژيم سابق هم اينگونه نبوده است. به رغم جذابيت آن براي مردم آفتاب زده ايران. برعکس جزيره کيش است که آفتابي تضميني دارد و از اين جهت مي تواند رقيب هر مقصد ساحلي ديگري باشد در جهان. با اما واگرهاي مرتبط البته.
حالا برمي گرديم به سوال اصلي اين نوشته. اينکه چرا کيش در توسعه سرمايه گذاري هاي توريستي موفقتر از خزر بوده است. ممکن است بگوييد مازندران و گيلان نيز با انبوه توريسم، حتي بيشتر از ظرفيت محيطي، مواجهند چرا نبايد تصور کنيم آنها هم موفق هستند؟ تلويحا پيش از اين به پاسخ اين سوال اشاره شده است. مازندران و گيلان در تابستان پر مي شوند از مسافر. اما بين مسافر و توريست واقعي فرق هست. غالب مسافران شمال براي منطقه فقط هزينه محيط دارند و رسوب اقتصادي چنداني به جا نمي گذارند. به همين خاطر است که با وجود آن انبوه مسافر چشم انداز مازندران و گيلان چندان مدرن و مرفه و برخوردار نيست. اما جز اينها نکات محيط زيستي هم وجود دارد. کيش جزيره اي تميز و آرام است. با دريايي به نسبت خزر تميزتر و آبي تر. اما هر سه استان شمالي ايران مديريت محيط بسيار نابساماني دارند. ترافيک طاقت فرسا است. زباله همه جا چشم و مشام را مي آزارد. معماري بومي بر باد فنا رفته و آنچه که جاي آن را گرفته هيچ تناسبي با اقليم منطقه ندارد و واقعا نامتوازن و بي هويت است. از همه بدتر اينکه خزر دريايي است به شدت آلوده و در مصب رودخانه ها واقعا متعفن. از سمت ايران عمده فاضلاب هاي شهري وارد خزر مي شود. بالادست روسيه هم از طريق ولگا پساب هاي صنعتي را وارد خزر مي کند. جمهوري آذربايجان هم سابقه طولاني دارد در رهاسازي آلودگي هاي نفتي در خزر. خزر در همه اين سالها آلوده تر شده و اکنون زيست بومي بحراني دارد. شايد بنا به برخي ملاحظات ،شنا در خزر هم کاري بهداشتي نباشد. اغلب گونه هاي آبزي اين دريا نيز در معرض انقراض هستند که احتمالا جز صيد بي رويه همين غلظت آلاينده ها هم مي تواند يکي از دلايل بروز اين وضعيت باشد. پس و پيشروي مکرر خزر هم مزيد بر علت شده. دريا پس مي نشيند، مردم در منطقه پس نشسته ،ساخت و ساز مي کنند و وقتي دريا دوباره پيش آمد ،سازه هايي که توسط دريا اشغال شده اند ساحلي خطرناک را تشکيل مي دهند که شنا در آنها خطرناک است.
بر مبناي مجموع مولفه هاي محيط زيستي پيش گفته عجيب نيست که توريسم در کيش صنعتي شده و چشم انداز را کاملا دگرگون کرده است اما در خزر نه. يک دليل اين است که در کيش از همان ابتدا چشم انداز به طور کامل در اختيار برنامه ريزان بوده و به همين خاطر توسعه برنامه ريزي شده پيش رفته است. وضعيتي که متاسفانه هرگز گيلان و مازندران از آن برخوردار نبوده اند و اساسا گسترش سازه هاي کالبدي غريزي و ناخودآگاه و بدون هيچ طرح و برنامه ای بوده است. دشوار است که متولي چشم انداز (اساسا مگر در ايران مديريت يکپارچه محيطي داريم؟) بتواند دوباره سررشته امور را در شمال ايران در اختيار گيرد. اما به هر حال بايد از جايي شروع کرد. مثلا از آزادسازي سواحل از ساخت و سازهاي غيرمجاز و البته ممانعت از رهاسازي فاضلاب هاي شهري در دريا و همچنين واداشتن همسايگان بالادست به رعايت استانداردهاي محيط زيستي در کل پهنه خزر. دشوار است، اما مي شود. فراموش نکنيم سواحل خزر در سمت ايران، به رغم محدوديت هايي که گفته شد، يکي از طلايي ترين موقعيت ها براي توسعه اکوتوريسم را دارند: تلاقي دريا و جنگل و کوهستان در يک نقطه. اگر نه توريسم ساحلي درجه اول، اما چنين جايي بايد بتواند انبوه اکوتوريست ها و طبيعت گردان بين المللي را جلب کند. در وضعيت موجود اما بعيد است هيچ تورگردان بين المللي بتواند چشم بدوزد به سواحل ما در خزر. مديريت محيط بايد بسامان شود. آنچه که کيش دارد و گلستان و مازندران و گيلان ندارند.