تسلیم تدریجی ارزشها در برابر ویرانهسازان
لیلا درخشان *
تا همین چند سال گذشته عبارت بساز و بفروش در ذهن مردم تعبیری منفی داشت. بسازوبفروش شخصی طماع و حریص و البته بی مسئولیت را به ذهن متبادر می کرد که بدون رعایت قوانین و مقررات شهرسازی، ملکی را با حداقل کیفیت می سازد و بعد با بالاترین قیمت به مردم می فروشد. اما به نظر می رسد روزگار به نفع بسازوبفروشها چرخیده است و اکنون باد به بیرق آنها می ورزد. یعنی رفته رفته عبارت بسازوبفروش نه تنها وجه منفی خود را از دست داده است بلکه تبدیل شده به یک حسرت و آرزو برای همه آنانی که آرزوی درآمدی بیشتر و اندکی رفاه افزونتر را دارند. شاید تصورکنید که با گذشت سالها و غالب شدن قوانین ساخت وساز و اعمال سخت گیری، بسازوبفروشان هم از روی اجبار تغییر پیدا کرده اند و همین مساله سبب شده که دیگر واژه بسازوبفروش درمیان مردم بار روانی منفی نداشته باشد. اما واقعیت این است که تغییر نگرش مردم به واژه بسازوبفروش هیچ ارتباطی به عملکرد این صنف ندارد. جامعه در گرداب مشکلات اقتصادی غرق شده است و همین به نظر می رسد موازنه های ارزشی را تغییر داده: پولدارترها موفقترند و بایسته احترام بیشتر و همین باعث می شود که قشر پولدارتری مثل بسازوبفروش، ولو ثروتش را از راه خانه خرابی مردم به دست آورده باشد بیشتر با احترام و ستایش روبرو شود. ممکن است گفته شود که این عده به هرحال کارآفرین وسرمایه گذارانی هستند که هم سبب ایجاد بسترهای شغلی و هم زمینه ساز عرضه مسکن می شوند. از یک منظر این نگاه می تواند درست باشد اما از سوی دیگر اصل ماجرا به قوت خویش باقی است چرا که عموما بسازوبفروشها (یا به تعبیر عوام بسازوبنداز) درواقع کاسبکارانی فاقد تخصصی هستند که هدف آنها منافع شخصی و کسب سود به بهای زیر پا گذاشتن بسیاری از منافع بهره برداران است و نبود ضوابط سخت گیرانه سبب می شود که آنها با ساخت ساختمانهای ناایمن و بعضا خطرناک به سود های کلان و رویایی دست پیدا کنند. به هرحال علی رغم گذشت سالها و با وجود وقوع حوادث تلخی نظیر متروپل که تبعات مداخله غیرمتخصصان در حوزه ساخت وساز را نشان داد، اما کماکان همه اقشار پولدار از پزشک تا بقال می توانند مسکن بسازند و واحدهای بی کیفیت بسازند و به مردم تحویل دهند. طبق قانون مجری ذیصلاح باید حضوری تمام وقت در ساختمان داشته باشد، اما از آنجا که بسازوبفروشها اولویت اصلی شان بالاترین سود است هیچ علاقه ای ندارند که مهندس مجری حضوری تمام وقت در پروژه هایشان داشته باشد و شهرداری ها هم به دلیل وابستگی درآمدشان به مسکن به بهانه های مختلف با این قشر مسامحه می کنند .اخیرا نیز خبری منتشر شده است با این مضمون که مجلس با هدف جلوگیری از افزایش قیمت ملک، قانون بیمه کارگران ساختمانی را به تصویب نرسانده است در حالی که بیمه کارگران حداکثر نیم درصد از هزینه تمام شده ملک را به خود اختصاص می دهد. در واقع تمامی دستگاه ها هم راستا هستند تا بسازوبفروش ها به سودهای غیرمتعارف ورویایی دست پیدا کنند و اگر تا چند وقت پیش هم این عده به لحاظ اجتماعی پایگاه ضعیفی داشتند حالا این موضوع هم رنگ باخته و اتفاقا در گذر زمان جایگاه اجتماعی این افراد به شدت ارتقا یافته است بدون اینکه در فرهنگ کاری آنها اتفاق خاصی افتاده باشد.اما نکته اینجاست: چه بسازوبفروش بگوییم و چه انبوه ساز، چه جامعه منفورشان بداند و چه مقهورشان باشد، نتیجه یکی است: خانه هایی ناایمن، بی کیفیت و گران که هیچ استاندارد مهندسی و محیط زیستی ندارند و حتی در لحظه تحویل نیز بوی ویرانی و خطر می دهند و آشکارا ساخت و عرضه آنها نقض حقوق مصرف کننده است. نقضی که البته مقابل چشمان و با حمایت نهادهای مسئول و ناظر انجام می شود. پیش از این اشاره شد. باد به بیرق بسازو بفروشها می وزد.